سخن های زیبا

این وبلاگ شامل سخن های مذهبی شهادت ها تولد ها و عید ها و... می باشد. با آمدن به این وبلاگ و نظر دادن ما را خشنود کنید. با تشکر

سخن های زیبا

این وبلاگ شامل سخن های مذهبی شهادت ها تولد ها و عید ها و... می باشد. با آمدن به این وبلاگ و نظر دادن ما را خشنود کنید. با تشکر

حرکت امام حسین(ع) از مکه به کوفه

..



هشتم ذى الحجه؛ یوم الترویه، خروج امام حسین علیه السلام از مکه معظمه به سوى کوفه نمونه ای از توجه اولیای خدا به نقش زمان در حرکت های تبلیغی.

آن امام همام اعمال حج را نیمه تمام گذاشته، به عمره عدول کردند و پس از طواف خانه خدا و سعی بین صفا و مروه در روز هشتم ذی الحجه، که یکی از روزهای مهم حج است به سوی عراق حرکت کردند.

    در روز هشتم ذی الحجه، یوم الترویه، امام حسین (ع) آگاه شد که عمرو بن سعید بن عاص با سپاهی انبوه به مکه وارد شده است تا او را مخفیانه دستگیر کنند و به شام برند و اگرنه ... حرمت حرم امن را با خون او بشکنند . آنان که رو به سوی قبله خویش نماز می گزارند، معنای حرمت حرم امن را چه می دانند ؟ کعبه آنان که در مکه نیست تا حرمت حرم مکه را پاس دارند؛ کعبه آنان قصر سبزی است در دمشق که چشم را خیره می کند. آنجا بهشتی است که در زمین ساخته اند تا آنان را از بهشت آسمانی کفایت کند ... و از آنجا شیطان بر قلمرو گناه حکم می راند.

امام برای اعمال حج احرام بسته است ولیکن اینان احرام بسته اند تا شمشیرهای آخته خویش را از چشم ها پنهان دارند ... شکستن حرمت حرم خدا برای آنان که کعبه را نمی شناسند چندان عظیم نمی نماید و اگر با آنان بگویی که امام حسین (ع) برای پرهیز از این فاجعه مکه را ترک گفته است در شگفت خواهند آمد ... اما آن که می داند حرم خدا نقطه پیوند زمین و آسمان است، درمی یابد که شکستن حرمت حرم آن همه عظیم است که چیزی را با آن قیاس نمی توان کرد.

امام حج را با نیت عمره مفرده به پایان بردند و آنگاه عزم رحیل را با کاروانیان در میان نهادند: « الحمدلله، ماشاءالله و لا قوه الا بالله و صلی الله علی رسوله ... مرگ بر بنی آدم، چون گردن آویزی بر گردن دختری زیبا آویخته است، و چه بسیار است اشتیاق من به دیدار حضرت دوست، {چون} اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف؛ و برای من قتلگاهی اختیار شده است که اکنون می بینمش. گریزگاهی نیست از آنچه بر قلم تقدیر رفته است. رضایت خدا، رضایت ما اهل بیت است؛ بر بلایش صبر می ورزیم و او نیز با ما در آنچه پاداش صابرین است وفا خواهد کرد. اگر پود از جامه جدا شود، اهل بیت نیز از رسول خدا جدا خواهند شد ... آنان در حظیره القدس با او جمع خواهند آمد، چشمش بدانان روشن خواهد شد و بر وعده ای که بدانان داده است وفا خواهد کرد. اکنون آن که مشتاق است تا خون خویش را در راه ما بذل کند و نفس خود را برای لقای خدا آماده کرده است ... پس همراه با عزم رحیل کند که من چون صبح شود به راه خواهم افتاد. ان شاء الله.»

صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند،‌ و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را می گویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هیهات ما ذلک الظن بک ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟ راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می خیزد. و اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته اند؟
الرحیل! الرحیل!

اکنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ... راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی، و این اوست که ما را کشکشانه به خویش می خواند.

« ابوبکر عمر بن حارث »، « عبدالله بن عباس » که در تاریخ به « ابن عباس » مشهور است، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و بالاخره محمد بن حنیفه، هر یک به زبانی با امام سخن از ماندن می گویند ... و آن دیگری، عبدالله بن جعفر طیار از «یحیی بن سعید »، حاکم مکه، برای او امان نامه می گیرد ... اما پاسخ امام در جواب اینان پاسخی است که عشق به عقل می دهد؛ اگر چه عقل نیز اگر پیوند خویش را با سرچشمه عقل نبریده باشد، بی تردید عشق را تصدیق خواهد کرد. محمد بن حنیفه که شنید امام به سوی عراق کوچ کرده است، با شتاب خود را به موکب عشق رساند و دهانه شتر را در دست گرفت و گفت: « یا حسین، مگر شب گذشته مرا وعده ندادی که بر پیشنهاد من بیندیشی؟» محمد بن حنیفه، برادر امام، شب گذشته او را از پیمان شکنی مردم عراق بیم داده بود و از او خواسته بود تا جانب عراق را رها کند و به یمن بگریزد.

امام فرمود: « آری، اما پس از آنکه از تو جدا شدم، رسول خدا به خواب من آمد و گفت: ای حسین، روی به راه نِه که خداوند می خواهد تو را در راه خویش کشته بیند.» محمد بن حنیفه گفت: ‌‌« انا لله و انا الیه راجعون ...»

حج ناتمام خون خدا، توطئه شومى را که مى خواست نهضت را در نطفه خفه کند، خنثى کرد. افزون بر آن زایران و مجاوران خانه خدا را نیز در برابر یک چرا قرار داد. چرا بزرگى که مردم دیرفهم روزگار پاسخ آن را در حیات حسین درنیافتند، ولى نقش این علامت سئوال را در قیامهاى بعد از عاشورا بخوبى مى توان دید.
کاروان عشق پیش مى رود و منزل به منزل یاران تازه اى را با خود همراه مى سازد. مردان، هفتاد و دو نفرند از میانه هفتاد و دو فرقه و در میانه دریاى توفانى فتنه به کشتى نجات نشسته اند و مى روند تا حلق تشنه خود را به خنجر بسپارند و آب نجات و شهد رستگارى را از لب شمشیر بنوشند.
هفتاد و دو پروانه مى روند تا با آخرین توانهاى خود بر گرد شمع وجود حسین علیه السلام خاموش و بى آواز بسوزند و با این خاموشى، ماندگارترین سرود سبز ماندن و سرخ رفتن را بر بلندترین گلدسته قبه آزادگى بسرایند، شمع نیز مى رود و شعله عشق اوست که پروانه هاى ناآرام را هم با خود مى برد تا جملگى در شام سرد ستم بسوزند و ذوب شوند و یلداى تاریک امت را به سپیده دم پگاه عدالت برسانند.